حرف دلم


تقدیم به ...

  شايد ندونين چقدر سخته :



روبروت کسي ايستـاده که با جون و دل دوسش داري



با اينکه به خاطر نجـابت اون و به حرمت عشـق حتي يه بار سيـر بهش نگاه



نکردي ولي چشمـاي خسته تو ، توي چشماي نازنينش ميفته



توي يلداي چشمـاي سياهش غرق ميشي .



اونو با تموم وجود ميخواي و اون نميدونه.



حتي خودتم نميدوني اين احسـاس از کجا اومد



چي شد که اين شد فقط ميدوني که اين احساس با بقيه فرق داره .



جرات ابراز احسـاس و دارم اما از جفاي زمونه و مردمش ميترسم.



از اينکه شايد خــداي عـاشقـا يه گوشه نظري هم به من داشته باشه و بتونم



اونو هم مثل خودم شيدا کنم تا منتـظرم بمونه ولي اگه فرداهـاي نامهربونی



روزگار ، يقه هر دوتامونو بگيره و انتـظار بسر نرسه و فراق نصيبمون بشه



اونوقته که اونم به خـاطر خودخواهي من به پـاي من ميسوزه.



پس نگاهمو آروم از نگاهش ميدزدم و اونو به خــدا ميسپـارم.



دلـمو با خـاطرات کوتاه و شيرين اون خوش و آروم ميکنم و آتيش عشقشو تو



پستوي قـلبم پنهون ميکنم.



تا خودم تنهـا بسوزم



و فقط دعـا ميکنم ، دعـا مي كنم هر جـا که هست خوشبخت باشه و من هم يه



بار ديگه ببينيش تا بتونم يه شـاخه گل بهش هـديه بدم گلي به نام و رنگ و



عـطر خـودش .



چهار شنبه 5 تير 1392 13:56 |- Mohammad -|

hischat